آخرین اخبار
کد مطلب: 124654
پانزده مسير براي تضعيف نظام سلطه
تاریخ انتشار : 1395/11/19 11:42:00
نمایش : 4026
متن ذيل مشروح سخنراني حجت الاسلام والمسلمين رضا غلامي رئيس مرکز پژوهش هاي علوم انسانيِ اسلامي صدرا است.
به گزارش خبرنگار سلام لردگان، به نقل از راه دانا؛ مشروح سخنراني حجت الاسلام والمسلمين رضا غلامي رئيس مرکز پژوهش هاي علوم انسانيِ اسلامي صدرا پيش روي شما است.

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الصلاه والسلام على رسول الله و علي آله الطيبين الطاهرين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين.


سلام عرض مي کنم خدمت برادران و خواهران گرامي و خوشوقتم از اينکه توفيق شد دقائقي را خدمت شما عزيزان درباره انقلاب اسلامي صحبت کنيم.


جا دارد سالروز ورود امام خميني رضوان الله تعالي عليه و نخستين روز از دهه مبارکه فجر را خدمتتان تبريک و تهنيت عرض کنم. حقيقتا ورود امام به کشور در سال ۱۳۵۷، يکي از مصاديق بارز ” جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا” بود. خيلي از مردم ما نه فقط در زمان ورود امام بلکه در کل اين ۳۸ سال، چه در دوران حيات پربرکت امام، و چه بعد از رحلت ايشان و در دوران زعامت خلف صالح امام، اين معنا را با پوست و گوشت خودشان درک کرده اند.


واقعيت اين است که امام (ره)، با معرفي ماهيت و معادلات سست و شکننده جهان اومانيستي، و شناساندن جوهر ظالمانه آن، امکان آزادي بشر از زندان نظام استکبار و سلطه، و رسيدن به صلح حقيقي – که مقدمه دست يابي به حيات متعالي در اين جهان و عروج از پستي ها به سوي اعلي مرتبه انسانيت است – را فراهم نمود.


اصولاً مبارزه دائمي با نظام سلطه، آن هم براي صلح و صلاح بشريت، يکي از مؤلفه هاي اصلي و مرکزي نهضت امام (ره) و گفتمان انقلاب اسلامي است، بطوريکه بايد گفت، اگر اين مبارزه از بافت گفتمان انقلاب خارج شود، حيات اين گفتمان سلب شده و ديگر چيزي به نام گفتمان انقلاب وجود مفهومي و عيني نخواهد داشت.


خب، در اين مبارزه، دو جبهه وجود دارد؛ يکي جبهه انقلاب اسلامي که حتي منحصر به جغرافياي ايران نمي شود؛ و دومي جبهه سراسري نظام سلطه و باطل.


جبهه نظام سلطه تا الآن با تمام توان و امکانات عليه انقلاب و در جهت محو انقلاب گام برداشته است؛ آنها به خوبي مي دانند که انقلاب اسلامي حيات آنها را به خطر انداخته و نظام سلطه را در سراشيبي سقوط قرار داده است؛ لذا براي ما، مبارزه با نظام سلطه جنبه عقيدتي دارد و براي جبهه نظام سلطه، مبارزه با انقلاب، جنبه مرگ و زندگي دارد. يعني آنها براي حفظ حيات خود و طبعا بطور منفعلانه در حال مبارزه با انقلاب اسلامي هستند.


شما اگر به مباحث انديشکده هاي وابسته به دولت ايالات متحده درباره ايران که عموما منتشر شده است نگاه کنيد، ملاحظه مي فرماييد که آنها هيچ ابايي از گفتن اين واقعيت ندارند که جنگ ما با انقلاب اسلامي، در حکم مرگ و زندگي است و لذا تاکنون صدها طرح براي ضربه زدن به انقلاب و مردم انقلابي ايران از سوي اين انديشکده ها ارائه شده و خيلي از آنها به اجرا هم در آمده لکن بسياري از آنها جز شکست ثمره اي براي امريکايي ها و شرکايشان نداشته است.


حالا اگر از ما سئوال کنند که جبهه انقلاب براي خنثي سازي عمليات گسترده نظام سلطه عليه انقلاب اسلامي و تضعيف جدي اين نظام در صحنه داخلي و جهاني چه مسيري را بايد طي کند، بنده به سهم خود در پاسخ به اين پرسش مهم، به ۱۵ مسير اشاره خواهم کرد. بنابراين موضوع بحث اينجانب در اين نشست، مسيرهاي عمده براي تضعيف جبهه نظام سلطه است.


مسير اول، روشنگري عقلي و آزادانديشانه درباره حقايق پشت پرده در جهان است. اينکه امروز نظام سلطه چه معادلات ناعادلانه اي را بر جهان حاکم کرده است؛ اينکه امروز کشورهاي غربي و در رأس آنها امريکا، چه نقش مخربي را در جنايات سازمان يافته عليه بشريت دارند، و چه سود هنگفتي از اين طريق وارد جيب آنها مي شود؛ اينکه امروز غرب چه سهمي در فقيرتر کردن ملت هاي محروم و فلج کردن آنها در حوزه اقتصادي دارد؛ اينکه امروز فرهنگ منحط غربي چه نقشي در جهت مسخ انسان ها و انداختن آنها در منجلاب فساد بازي مي کند؛ و اينکه امروز رسانه هاي غربي – صهيونيستي، چه برنامه پيچيده اي را براي وارونه سازي واقعيت ها در دنيا و نشاندن مظلوم به جاي ظالم و بلعکس، بر عهده دارند. بايد توجه داشت که نظام سلطه از اين نوع روشنگري ها به شدت هراس دارد و اصولا بيداري جوامع انساني را براي خود منهدم کننده فرض مي کند. بنابراين ما بايد با قوت خط روشنگري را دنبال کنيم.


مسير دوم، افشاگري وسيع درباره واقعيت هاي روشن و غير قابل ترديد در غرب و در رأس همه امريکا به عنوان سر نظام سلطه است. ما بايد شکست ها و ناکارآمدي مدل توسعه غربي را با جزئيات بر ملا کنيم. ديگر خود غربي ها هم نمي توانند از اين مدينه فاضله اي که روشنفکران غربگرا و شيفتگان به غرب طي سده اخير ترسيم کردند دفاع کنند. امروز نابساماني ها و آشوب هاي اجتماعي، رمق خيلي از کشورهاي غربي را گرفته است؛ در حال حاضر، بيکاري، تنگدستي، بي خانماني، رنج و افسردگي رواني بخش مهمي از مردم در غرب، و له شدن آنها زير لگدهاي سيستم سرمايه داري، قابل پنهان نيست. اين واقعيت ها بايد افشا شود تا هيمنه پوشالي غرب در ذهن بعضي از جوانان در دنيا شکسته شود.


مسير سوم، به چالش کشيدن سيستم مدرن و ليبرال، هم از جهت وجاهت معرفتي و هم از حيث کارآمدي است. واقعيت اين است که انديشه ليبرال دموکراسي، روز به روز وجاهت خود را بيشتر از دست مي دهد. امروز اين انديشه به دليل تحميل دستگاه محاسباتي غلط خود به جهان، و ايجاد نابينايي در حوزه معرفت، بايد محاکنه شود. نه تنها دستگاه علمي غرب در ديدن واقعيت ها عليل است، بلکه قدرت نسخه پيچي صحيح خود را هم در اکثر موارد از دست داده است. اين تعبير بعضي از متفکران غربي است که تفکر حاکم بر غرب، روز به روز عالم را به سمت حماقت سوق مي دهد. خب، ما بايد اين معنا را به درستي به عناصر فرهيخته خودمان در ايران و کل جهان منتقل کنيم.


مسير چهارم، به روز سازي و گسترش همه جانبه سبک زندگي اسلامي، و نقد و به حاشيه کشاندن سبک زندگي غربي است. توجه داشته باشيد که هر ميزان سبک زندگي اسلامي رواج بيشتري پيدا کند، غرب چه در ايران و چه در ساير نقاط جهان با احساس تنگي نفس و خفگي روبروست. بعضي مي گويند با گسترش فناوري هاي پيشرفته، به خصوص فناوري هاي اجتماعي، جاري شدن سبک زندگي اسلامي سخت شده است؛ بله، سخت شده اما در نقطه مقابل، شاهد ميليون ها مسلمان هستيم که در قلب اروپا و امريکا بر روي حفظ و بسط سبک زندگي اسلامي مقاومت کرده اند. با مقاومت است که سختي ها آسان مي شود. از سوي ديگر، بايد تو خالي بودن و همچنين ابزاري بودن سبک زندگي غربي را به مردم به ويژه جوانان معرفي کرد. بايد جوانان مسلمان بدانند که با حاکم کردن سبک زندگي غربي بر زندگي خود، عملا سند بردگي خود را براي نظام سرمايه داري را امضا کرده اند.
مسير پنجم، هم صدايي و کمک معنوي به جنبش هاي عدالتخواهانه در جهان مانند جنبش تسخير وال استريت، فارغ از نگاه هاي صفر و صدي به اين جنبش هاست. نمي توان شعار حاکميت ۱% عليه ۹۹% که به ويژه جوانان امريکايي در جنبش وال استريت سر دادند را ناديده گرفت. اين همان واقعيتي است که ما مي خواستيم مردم غرب آن را متوجه بشوند. هر چند به ظاهر، اين جنبش ها با خشونت هاي کم نظير پليسي سرکوب شده اند اما به اصطلاح اين جنبش ها غالبا آتش زير خاکسترند و استعداد شعله ور شدن را دارند. جنبش هاي عدالتخواهانه حيات خيلي از دولت هاي اشرافي و ستمگر غرب را به خطر انداخته اند و به دنبال تغييرات بنيادي در غرب هستند و ما مي توانيم از اين فرصت استفاده کنيم.


مسير ششم، ايجاد ترديد جدي در مشروعيت و کارکرد مجامع بين المللي و مبسوط اليد بودن آنهاست. بت سازي از مجامع به ظاهر بين المللي از برنامه هاي نظام سلطه و نوکران آنها خصوصا در محيط بيرون از محيط فکري و جغرافيايي غرب محسوب مي شود. ما بايد اين بت ها را بشکنيم. مادام که معادلات نظام سلطه بر اين مجامع حاکم است و اين ها ابزار حکمراني غرب در جهان هستند، نمي توان به چنين مجامعي اعتماد کرد. در نقطه مقابل، بايد با کمک کشورها و ملت هاي مستقل و آزاديخواه، شکل گيري مجامع بين المللي واقعي بر اساس معادلات انساني و عدالت پيگيري شود و ما مي توانيم در اين زمينه نقش مؤثري ايفا کنيم.


مسير هفتم، تقويت و گسترش جريان بيداري اسلامي و شکل دهي به موج هاي جديد آن است. بيداري اسلامي سابقه طولاني دارد. بعضي از کارشناسان به درستي مبدأ بيداري اسلامي را قيام تنباکو و حکم تاريخي آيت الله العظمي ميرزاي شيرازي رحمه الله عليه معرفي مي کنند، لکن بايد توجه داشت که موج يا به تعبير درست تر، سونامي بيداري اسلامي با پيروزي انقلاب اسلامي و مجاهدت امام (ره) و مقام معظم رهبري شکل گرفت. ما نبايد يک لحظه از پيگيري بيداري اسلامي و تحقق عيني آن در جهان اسلام غفلت کنيم. در واقع، بيداري اسلامي مساوي خنثي شدن بسياري از توطئه هاي نظام استکبار در دنياي اسلام و فلج کردن آن در کشورهاي اسلامي است.
مسير هشتم، ترويج انديشه قطع کردن بازوهاي نظام سلطه در جهان اسلام يعني رژيم هاي فاسد و ديکتاتور از طريق اشاعه گفتمان مردم سالاري ديني است. امروز، رژيم هاي ديکتاتور و فاسد عربي، غالباً به بازوهاي نظام سلطه براي سلب آزادي از مسلمانان و جنايت هاي گوناگون عليه آنها و به ويژه محافظت از رژيم سفاک اشغال گر قدس هستند. در نقطه مقابل، نسخه شفا بخش انقلاب اسلامي براي کشورهاي اسلامي استبداد زده، اقامه نظام مترقي مردم سالاري ديني است. از طرف ديگر، رهايي ملت هاي استبداد زده در اين کشورها، به قطع بازوان نظام سلطه در دنياي اسلام منجر خواهد شد. با اين وصف، ما بايد در ترويج مردم سالاري ديني و راههاي شکل گيري و تداوم آن متناسب با شرايط مذهبي در کشورهاي اسلامي، تلاش کنيم.


مسير نهم، به ذلت کشاندن تفکرات تکفيري و افراطي به مثابه ابزار نظام سلطه است. چه کسي است که امروز نداند، جريان تکفير محصول سرويس هاي اطلاعاتي نظام سلطه است. اين مناظره هاي انتخاباتي که اخيراً بين کلينتون و ترامپ برگزار شد، خيلي از حقايق پشت پرده را بر ملا کرد. يکي از اين حقايق، نقش امريکا در خلق و توسعه داعش بود که حقيقتاً تکان دهنده است. البته ما اين را از اول مي دانستيم لکن اعتراف خود آنها در اين مقطع خيلي مهم است. البته بايد توجه داشت که تکفيري ها هيچ جايگاه و پايگاه اجتماعي اصيلي در جهان اسلام ندارند و جنايت ها و مفاسد بزرگ اين ها در سوريه و عراق، آنها را بيش از پيش در دنياي اسلام بي آبرو کرده است. بنابر آنچه بيان شد، مبارزه قاطع و همه جانبه با جريان تکفيري و به ذلت کشاندن آنها در تضعيف نظام سلطه در جهان اسلام نقش بسيار مهمي دارد.


مسير دهم، استمرار و تقويت حرکت هاي تقريبي و وحدت آفرين در جهان اسلام، و به دست گيري ابتکار عمل در اين زمينه است. ما بايد در اين جهت دائماً نوآوري کنيم. بعضي از عناصري که فکر مي کنيم همچنان در جهان اسلام براي اين منظور مرجعيت دارند بايد کنار گذاشته شوند. در حال حاضر ايجاد گروههاي مرجع جديد در اين زمينه اهميت دارد. به نظر مي رسد ورود تشکل هاي مردمي و جوان از جنس نخبگاني، اثر زيادي در اشاعه تفکر تقريب در جهان اسلام دارد. از طرف ديگر، انديشه تقريب بايد در برابر شبهات خود را تقويت نمايد و خلأهاي تئوريک خود را پر کند. مهم اين است که بدانيم، جهان اسلام وحدت يافته يعني بسته شدن دست هاي نظام سلطه.


مسير يازدهم، تقويت و اشاعه تفکر معقول نابودي اسرائيل به منزله غده سرطاني در جهان است. همه بايد بدانند، خطر اصلي براي صلح و صلاح بشريت، رژيم نامشروع و جنايتکار اسرائيل است. تشبيه اين رژيم به غده سرطاني از طرف امام راحل، بهترين و حکيمانه ترين تشبيه است. ادامه حيات اسرائيل يعني آلودگي و مرگ کل جهان، و راه دفع اين خطر بزرگ، از بين بردن اين غده سرطاني است. نظام سلطه مي خواهد در کل جهان به ويژه جهان اسلام، با غير منطقي معرفي کردن يا معرفي دشمن قريب و برتري مانند ايران، تفکر محو سريع رژيم اشغال گر قدس را از بين ببرد يا کمرنگ کند و ما بايد در مقابل، دائماً در جهت تقويت و پررنگ کردن اين تفکر تلاش کنيم. اسرائيل براي نظام سلطه حکم سر را دارد بنابراين اگر اسرائيل از بين برود، کل نظام سلطه فرو مي ريزد.


مسير دوازدهم، فلج کردن برنامه نواستعماري نظام سلطه در عرصه فضاي مجازي است. هر چند امروز فضاي مجازي به ابزاري برنده براي ضربه زدن به انقلاب اسلامي در داخل کشور تلقي شده لکن ما بايد بر خلاف ميل نظام سلطه، از فضاي مجازي و فرصت هايي که اين فضا در اختيارمان قرار داده، براي انواع روشنگري ها، افشاگري ها، ترويج سبک زندگي اسلامي و سازماندهي و به حرکت واداشتن جريان انقلابي در عالم در جهت قيام عليه غرب، استفاده حداکثري بکنيم. من خدمت شما عرض کنم، اين بذل و بخششي که غربي ها در جهت اتصال سهل و سريع ما به اينترنت دارند، به خاطر اين است که بوسيله اينترنت در حال عمليات نرم عليه ما هستند؛ با اين حال، به محض اينکه فرصت عمليات از آنها گرفته شود و از اين فضا عليه غرب استفاده حداکثري بشود، آنها حتي تا مرحله تحريم اينترنت عليه ما هم جلو خواهند آمد هرچند ما آلترناتيوهايي داريم.


مسير سيزدهم، نشان دادن ضعف و ناکارآمدي علوم انساني سکولار و غربي و ترويج گفتمان علوم انساني اسلامي است. واقعيت اين است که علوم انساني غربي، مغزافزار مديريتي غرب در کشورهاي هدف است لذا تحول بنيادين در علوم انساني يعني از کار انداختن اين مغزافزار و آوردن يک مغزافزار تازه. اين کار در جهت بيرون کردن انديشه غرب از کشورهاي اسلامي خيلي اهميت دارد.


مسير چهاردهم، ايستادگي بر روي بحث خوداتکايي و تقويت همه جانبه بنيه مادي کشور بر اساس الگوي اسلامي ايراني پيشرفت است. هر ميزان کشورهايي مانند جمهوري اسلامي ايران قوي تر بشوند، و هر ميزان وابستگي آنها به دولت هاي سلطه گر غربي کاهش پيدا کند، بقاء و دوام آنها و از همه مهم تر، پيشرفت آنها ضمانت پيدا مي کند؛ راه نجات ما و راه تضعيف دشمن، پيشرفت همه جانبه با اتکاء به استعدادها و ظرفيت هاي دروني و تاکيد بر شعار مترقي “ما مي توانيم” است. بنابراين بايد برنامه پيشرفت خود را خصوصاً در عرصه علم و فناوري، در عالي ترين سطح دنبال کنيم و ذره اي در اين مسير عقب نشيني نکنيم. نبايد از تحريم ها ترسيد؛ تحريم ها هر چند در کوتاه مدت لطماتي مي زند ولي در بلند مدت قطعاً به نفع ماست لذا قبول هيچ خط قرمزي براي پيشرفت علمي و فناوري براي ما منطقي نيست.


مسير پانزدهم، تقويت روحيه و حرارت حسيني (ع) و انقلابي، و تجسم بخشي به آن است. انقلاب ما يک انقلاب حسيني (ع) است و روح نهضت عاشورا در گفتمان انقلاب حضور دارد. مادام که اين روح در گفتمان انقلاب هست، هيچ خطري نمي تواند کشور ما را تهديد کند. نهضت عاشورا يک عقلانيت دارد و يک شور و حماسه؛ هر دوي آنها بايد هم زمان تقويت شود. من به طور خاص در اين مسير، لزوم ارتقاء روحيه و حرارت حسيني (ع) را مد نظر دارم که بعضي از شبه روشنفکران داخلي آن را به حال کشور مضر مي دانند! اتفاقا بر خلاف نظر آنها، هيچ نفعي براي کشور ما بالاتر از تقويت روحيه و حرارت حسيني (ع) و انقلابي نيست. همين پياده روي عظيم اربعين را ملاحظه کنيد، اين پياده روي، يکي از مصاديق بارز تقويت روحيه حسيني (ع) و انقلابي و تجسم بخشي به آن است که نظام سلطه را به شدت دچار هراس و سردرگمي کرده است.

 

انتهاي پيام/

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس